انتظار بشراز دین (1)
انتظار بشراز دین (1)
منبع : اختصاصی راسخون
يكى از مهمترين مسائلى كه انديشه دينى در جهان معاصر با آن مواجه است، مسئله انتظار بشر از دين است . بدين صورت كه دلايل نياز انسان به دين چيست؟ چه نياز يا نيازهايى انسان را به دين سوق مىدهد؟ چرا انسان به دين روى مىآورد؟ انسان چه نقص يا كمبودى را در خويشتن مىيابد كه غير دين نمىتواند آن نياز را برآورده سازد؟ آيا دين براى تامين همه نيازهاى انسان آمده استيا برخى امور به عقل و علم بشرى واگذار شده است؟ آيا همه امور دينى شدنى هستند يا اين كه برخى امور دينى شدنى نيستند، آيا دين فقط اصول ارزشى را بيان مىكند يا اصول علمى را نيز بيان مىكند؟ آيا دين براى مديريت و سامان به امور دنيوى و برنامه ريزى اجتماعى نيز برنامه دارد همانطور كه براى زندگى معنوى و اخروى انسان برنامه دارد يا خير؟ آيا دين فقط احكام حلال و حرام يا احكام تكليفى و وضعى را بيان مىكند يا درباره اخلاق و چگونگى راهنمايى و تنظيم احساسات نيز برنامه دارد؟ و اگر درباره همه امورى كه بشر با آن ارتباط دارد پيام و برنامه دارد، اگر روزى جامعه رشد علمى و عقلى بيابد و در اثر پيشرفت عقلى و علمى به بسيارى از نيازهاى خود پاسخ دهد، آيا نياز به دين در آن بخش منتفى خواهد شد و در اين امور بايد به علم و عقل بشرى مراجعه كند؟ و بسيار از مسائل ديگر كه تحت عنوان انتظار از دين مطرح و قابل بررسى است . براى پاسخ به اين مسئله در آغاز بايد اثبات كرد بينشها و گرايشهاي ديني به چگونگي آفرينش انسان و نهاد او برميگردد و اين نداي فطرت است كه انسان را به سوي ايمان و گرايش به مبدأ و معاد و برنامهاي متناسب با آن فرا ميخواند و به دنبال آن، عوامل پشت كردن برخي انسانها از اقتضاهاي ذاتي و زمينههاي ناتواني و يا انحراف فطرت را توضيح داده وسرانجام، نقش انبيا و رهبران ديني در هدايت و شكوفا سازي فطرت به اختصار بيان شده است.اميد است مفيد و مقبول اهل تحقيق و دانش قرار گيرد؛ انشاء الله.
بخش یکم: کلیات
(انتظار بشر از دين) يكى از مباحث مهم كلام جديد است، كه پايگاه پيدايش آن در غرب و زمان طرح آن از قرن نوزدهم به بعد مى باشد. بعضى مى گويند: (اين عنوان [انتظار بشر از دين] يك نوع استقلال طلبى عقل است; يعنى بشر، ايستاده اين طرف و به دين و وحى و رسالت مى گويد كه: بياوريد ببينيم چى دارد; اگر خواسته هاى ما برآورده شد، كه مى پذيريم و اگر برآورده نشد، زير بار نمى رويم. عقل گرايان همين برخورد را با دين داشتند.)(1)بين انتظار بشر از دين و انتظار دين از بشر به يك معنا رابطه تنگاتنگى وجود دارد; يعنى دين به عنوان منجى انسان چه انتظار و توقعى از بشر دارد و بشر براى سعادت و تعالى خود بايد چگونه باشد؟ اما سؤال اين است كه آيا انتظار بشر از دين و انتظار دين از بشر دو مسئله اى هستند كه به يك سو مى روند يا متفاوت اند و اگر در آن ها تفاوت ديده مى شود، كدام يك درست است؟(واقعيت اين است كه درست بايد مسئله را معكوس كرد و بگوييم:( دين از ما چه مى خواهد؟)(2) اگرچه اين خود ديدگاه محكمى است،ولى به نظر مى رسد كه اگر درست معنا كنيم، هر دو انتظار قابل طرح باشد.
دين و انتظار بشر از دين به چه معنا است؟
براى ورود به بحث، ابتدا بايد دين را شناخت و سپس تعابير مختلفى را كه درباره انتظار بشر از دين ارائه شده بيان كرد. براى دين تعاريف متعددى گفته شده است، كه به دو تعريف اشاره مى كنيم.
1. دين عبارت است از: هرگونه مسلك آميخته به معنويت كه مجموعه اى از مسائل ماورايى را در خود جاى داده است. اين همان معناى عام است كه قرآن در پاسخ مذهب شرك مى فرمايد: (لكم دينكم وَلِيَ دين).(3)
2. دين يعنى تسليم شدن در برابر خدا كه همه اديان از جمله اسلام را مى گيرد.
دين شناسان براى انتظار بشر از دين، تعابير مختلف و برداشت هاى متفاوتى ارائه داده اند:
1. انتظار بشر از دين، يعنى توقع بشر از دين چيست؟ به عبارت ديگر دين چه نيازها و احتياجاتى از بشر را برآورده مى كند؟ در اين معنا گويى كسى از درون انسان به او مى گويد: چه چيزى را از دين مطالبه كند.
2. انتظار بشر از دين، يعنى تلقى بشر از دين و نگاه او به آن چيست؟ به عبارت ديگر، بشر دين را چه مى پندارد. اين معنا به فهم و برداشت بشر از دين برمى گردد.خلاصه اين كه:دين ريشه در غيب دارد و پايه و اساس آن بر وحى و پيام الهى استوار است كه مجموعه اى از اعتقادات، احكام و اخلاق مى باشد و (عمل بر طبق محتواى آن ها از مؤمنان خواسته شده است. وحى به عنوان پيام الهى، اصلى ترين منبع شناخت محتواى دين است، اما نه يگانه منبع، زيرا عقل نيز در شناخت برخى عناصر دين نقش اساسى دارد. نقش عقل در شناخت اعتقادات، روشن تر از ساير بخش ها است، چون در شناخت وجود بارى تعالى و نبوت پيامبر، عقل و استدلال برهانى، مقدم بر وحى و پيام الهى است)،(4) زيرا نمى توان براى اثبات وجود خدا و نبوت پيامبر از وحى به تنهايى بهره گرفت، بلكه بايد از عقل هم بهره جست.
همگان اذعان دارند كه دين براى برآورده كردن نيازهاى مادى و معنوى بشر آمده است، زيرا ابزارهاى موجود بشر از برآورده كردن بسيارى از نيازهاى بشر عاجز است; بنابراين (بايد [دين] آن چنان وسيله تأمين كننده اى باشد كه چيز ديگرى هم نتواند جاى او را بگيرد; يعنى بايد چنين فرض كنيم كه بشر يك رشته احتياجات دارد كه آن احتياجات را فقط دين تأمين مى كند; چيز ديگرى غير از دين و مذهب قادر نيست آن احتياجات را تأمين كند.)(5)(به مضمون همين آيه كريمه: فاقم وجهك للدين حنيفاً(6) تنها راه راست و درست كه بشر را به سرمنزل سعادت مى رساند، راه دين است و بس، و هر راه ديگر غير از طريق دين كه پيش گرفته شود، باطل و گم راهى است. نه علوم بشرى و نه مرام ها و مسلك هاى سياسى و نه روش هاى فلسفى، هيچ يك بدون دين، انسان را نيك بخت نمى سازد).(7) پس دين مى بايستى نيازهاى امروز و فرداى بشر در حوزه هاى مختلف را پاسخ بگويد. اين جا است كه نقش فقه پويا و مقتضيات زمان و مكان در اجتهاد فقيهان روشن مى شود، كه پاسخ گوى مسائل مستحدثه مى باشد.
انتظار بشر از دين چيست؟
پاسخ به اين پرسش، بستگى به نوع برداشت و نگرش بشر از (انتظار) و (دين) دارد. اگر (انتظار بشر) را تلقى بشر و فهم او از دين و مراد از (دين) را مجموعه اى از اعتقادات، احكام و اخلاقيات بدانيم، در اين صورت بايد پاسخ اين پرسش را در متون دينى جست وجو كرد. يكى از بهترين راه ها براى فهميدن انتظار بشر از دين، آشنا شدن با متون دينى، دانستن كلام معصومين ـ عليهم السلام ـ و مطالعه زندگى آنان است، زيرا ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ در زندگى و كلامشان از خدا انتظاراتى داشتند كه آن ها را از طريق مناجات و دعا بيان مى كردند. آشنايى با ائمه ـ عليهم السلام ـ موجب مى شود تا انسان انتظارات به جا و نابه جا را نيك بشناسد و ديگر جاى اين پرسش باقى نمى ماند كه آيا خداوند متعال تمام انتظارات بشر را از دين برآورده مى سازد؟ مهم اين است كه كدام تلقى و فهم از دين به جا است و بشر از چه راهى مى تواند به آن دست يابد. البته اين مسئله درباره برخى از اديان صادق است، نه درباره اسلام، چون وضعيت اوليه خود را از دست داده است وگرنه سليمان و داود نيز حكومت دينى تشكيل داده بودند.
از مجموع متون دينى و كلام معصومين ـ عليهم السلام ـ درمى يابيم كه اساسى ترين انتظار بشر از دين، تكامل يافتن و دست يازيدن به كمالات دنيوى و اخروى است، زيرا انسان به طور فطرى به دنبال كمال است و حس كمال جويى، قوى ترين حس در وجود بشر است; هرچند بگويد: من كمال خويش را نمى خواهم. از اين رو (اصيل ترين انتظار انسان ها از دين، رهنمون شدن به كمال نهايى و سعادت است… البته در كنار اين انتظار اصيل، انتظارهاى ديگرى را نيز مى توان تصور كرد; مثلاً به حكم عقل، احكام دينى بايد عادلانه باشد. بنابراين مى توان گفت: انتظار ما از دين اين است كه دستوراتش مطابق عدل باشد. بسيارى از احكام عقليِ مستقل را شايد بتوان در صورت اين گونه انتظارات بازسازى كرد).(8) شايد برخى از انتظارات بشر، واهى باشد، از اين رو نبايد بشر به دام انتظارات ناصواب خود گرفتار شود، بلكه بايد مطالبات نيك را از دين بخواهد. قرآن مى فرمايد: (وابتغوا ماكتب الله لكم;(9) و آن چه را خدا براى شما مقرر داشته، طلب كنيد). انسان بايد كمال را در دين كامل جست وجو كند: (اليوم اكملت لكم دينكم).(10) در واقع دين كامل همان دين فطرى است كه براى تمام شئون زندگى بشر برنامه دارد.دين كامل، آيينى است كه دنيا و آخرت را دربرگيرد و سياست را با اخلاق درهم آميزد و عقل را محور بسيارى از كارها بداند. عقل به كمك ساير منابع از متون دينى بهره مند مى شود و زمينه پياده كردن مقررات و چگونگى آن را مى آموزد.دين، حيات دنيوى را مقدمه حيات اخروى مى داند و سعادت مادى را در گرو ميل به معنويت مى داند، زيرا معنويت به زندگى مادى جهت مى بخشد و بشر را از بى هدفى و پوچى نجات مى دهد، ترس ها و نگرانى ها را از ميان برداشته و انسانيت را به حيات معقول و مشروع دعوت مى كند و با خطاب: (يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله وللرسول اذا دعاكم لمايحييكم)(11)وعده مى دهد كه اگر شما فرمان خدا و رسول را اجابت كنيد، من با دستورات خودم حيات جديدى به شما مى بخشم و حيات سياسى، معنوى و مادى را برايتان فراهم مى كند.
تا بيش از سده هيجدهم فيلسوفان و دانشمندان به اين بسنده مىكردند كه نظريات متالهان، به ويژه براهين آنها را در اثبات وجود خدا و ديگر مسائل اعتقادى سنجيده و بعضى را بپذيرند و پارهاى را اصلاح يا رد كنند، ولى در اين مساله كه جايگاه دين در زندگى انسان چيست چيزى نمىگفتند و حتى افرادى چون ماكياول و هابزوجان لاك الحاد و بى دينى را محكوم مىكردند ، اما ناگهان در سده هيجدهم بر خلاف گذشته به گمانورزى درباره دين و منشا دين زده و تلاش كردند تا براى آن منشا دنيوى بيابند و در رابطه با دين به عنوان نظامى از اعتقادات كه جماعتها صرف نظر از حقيقت آن و فقط به دليل برآوردن يكى از نيازهاى اساسى بشرى به آن روى مىآورند نظريات متفاوتى ارائه دهند . (12) حال منشا اين گمان ورزى و نظريه پردازى، مشكل تعارض علم و دين و چگونگى حل آن بوده و يا اومانيزم و انسان محورى و ادعاى استقلال انسان از خدا و آسمان بوده و يا پيدايش هرمنوتيك و ارتباط آن با فهم متون دينى و به طور كلى رشد علمى و عقلى انسان او را وادار كرده تا چنين نظريه هايى را در رابطه با دين ارائه دهد . به هر حال اين مسئله از مسائلى است كه از قرن هيجدهم در چالشهايى كه در ارتباط با دين پيدا شد مطرح شده و بايد براى حل آن مسئله تلاش كرد . اين مطلبى بود كه در مغرب زمين مطرح شد ، اما از يك نظر مىتوان گفت ريشه اين مسئله به قبل از اسلام و به براهمه مربوط است، آنان كه منكر نبوت بوده و به دليل وجود شبهاتى براى آنان، بعثت پيامبران را از محالات عقلى مىدانستند كه در جاى خود اين شبهات مطرح و به پاسخ آنها پرداخته مىشود . بعد از بيان طرح بحث و ريشههاى پيدايش مسئله در آغاز شايسته استبه مبادى تصورى مسئله بپردازيم .
شناخت هر مركبى فرع بر شناختبسائط و اجزاء آن است و چون عنوان مسئله ما، انتظار بشر از دين است، در آغاز بايد مرادمان از دين و انتظار و بشر تبيين شود .
1 - دين و حقيقت آن
مراد از دين گاه تدين و دين دارى است و گاه مراد از آن، مكتبى است كه از مجموعه عقايد و قوانين و مقررات تشكيل شده و هدف آن راهنمايى انسان براى رسيدن به سعادت در پرتو آن عقايد و مقررات است اين دين خود بر دو قسم است .
الف: دين بشرى، دينى كه بشر براى خود ساخته استيعنى مجموعه عقايد و قوانين و مقرراتى كه بشر براى خود تدوين كرده است . به لحاظ اين كه اين دين تابع فكر و خواست و وضع اوست، در راستاى همان خواسته، انتظارات او را برآورده مىسازد، دينى كه ساخته انسان باشد، اسير هوس و ابزار دست همان انسان است و انسان بگونه اى آن را تنظيم مىكند كه تمام قوانين و مقرراتش به سود او بوده و چيزى را بر او تحميل نكند . به عبارت ديگر: انسانى كه خود ، دين را مىسازد، به لحاظ اينكه در خود صلاحيت تدوين را مىيابد، داعيه ربوبيت دارد و كسى كه داعيه ربوبيت داشته باشد، اله و معبود او در واقع هوى و هوس اوست و كسى كه هوس مدارانه نظر مىدهد، دينى را تدوين مىكند كه مطابق خواسته هاى هوس او باشد «افرايت من اتخذ الهه هويه و اضله الله على علم و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة فمن يهديه من بعد الله افلا تذكرون» (13) پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانيد و بر گوش او و دلش مهر زده و بر ديدهاش پرده نهاده است؟ آيا پس از خدا چه كسى او را هدايتخواهد كرد . آيا پند نمىگيريد .
پيامدهاى دين بشرى
دينى كه براساس خواست انسان شكل بگيرد پيامدهايى خواهد داشت كه به برخى از آن پيامدها اشاره مىكنيم:
اول: رهايى و عدم تعهد و مسؤوليت
دوم : واكنش در برابر دين الهى
انسانى كه خود به تنظيم و تدوين دين اقدام مىكند در برابر دين الهى واكنش نشان داده و آن را تكذيب مىكند و يا آورنده آن را به قتل مىرساند . قرآن كريم در اين زمينه فرمود: «كلما جائهم رسول بما لا تهوى انفسهم فريقا كذبوا و فريقا يقتلون» (17) پيامبران هرگاه مطلبى آوردند كه مطابق ميل و خواسته هوسمداران نباشد آن را امضاء نمىكنند . از اين رو عدهاى را تكذيب مىكنند و عدهاى را مىكشند و در واقع آنها به دليل اين كه داعيه ربوبيت دارند خود را مظهر «لايسئل عما يفعل» مىدانند و حال آن كه اين اسم الهى مظهر نداشته و منحصر در خداوند است . زيرا همه انسان ها بدون استثناء مسئولند، قرآن در موضع مسئوليت همگانى فرمود: «فلنسئلن الذين ارسل اليهم و لنسئلن المرسلين» (18) هم انبياء مسئولند و هم امت هاى آنان و كسى مافوق قانون نيست تا مسئول نباشد .
ب: دين الهى
فطري بودن دين در معارف اعتقادي
قرآن كريم درباره فطري بودن دين مي فرمايد:
(فأقم وجهك للدين حنيفاً فطرة الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم)
اين آيه مخاطب خود را به دين حنيف و استوار دعوت مي كند و دين را با عنوان فطرت الله تفسير مي نمايد؛ فطرتي كه انسان بر آن سرشته شده و قابل تغيير نيست. در آخر مي فرمايد: دين استوار، چنين دين فطري است. در احاديث، حنيفيت و فطرت به يك معنا آمده و در تفسير آن معرفت خدا و توحيد ذكر شده است. از پيامبر اكرم(ص) نقل شده كه فرمودند: "هر مولودي با فطرت متولد مي شود، و مقصود از فطرت، معرفت به اين مطلب است كه خداوند آفريدگار اوست و آيه شريفه "و لئن سألتهم من خلق السماوات والارض ليقولن ا..." (20) به همين مطلب اشاره دارد (21).
بدين سان، دين استوار، دين فطري است؛ ديني كه اساس آن يعني معرفت خدا، در فطرت و خلقت نخستين انسانها نهفته است و اين فطرت قابل تغيير نيست. در احاديث، آموزه توحيد نيز از مصاديق فطرت ذكر شده است ، زيرا معرفتي از خدا كه انسانها بر آن سرشته شده اند، شامل توحيد نيز مي شود و انسانها خداي واحد و يگانه را فطرتاً مي شناسند. براساس آيات و احاديث، سابقه اين معرفت توحيدي و فطري به پيش از جهان كنوني بر مي گردد و خداوند همه انسانها را در عالم يا عوالمي پيش از اين جهان، جمع كرد و خود را بدون واسطه به آنها شناساند و پس از اين شناخت، از آنان به ربوبيت خويش اقرار گرفت، و همين شناخت در روح و جان انسانها باقي ماند، از اين رو آنان همراه با همين فطرت توحيدي وارد جهان كنوني مي شوند.
اما گذشته از عقايد و اعمال، آدمي داراي فطريات اخلاقي نيز مي باشد. انسان باعقل فطري خود خوب و بد را مي فهمد و مي داند كه ادب و راستگويي و عدالت و سپاسگزاري خوب است و دروغگويي و ستم و ناسپاسي زشت و بد است. از پيامبر اعظم(ص) نقل شده كه در مورد عقل فرمودند: "فيقع في قلب هذا الانسان نور، فيفهم الفريضة و السنة و الجيد و الردي، ألا و مثل العقل في القلب كمثل السراج في وسط البيت" (22) در اين حديث، تصريح شده كه انسان با عقل فطري و بدون اكتساب، خوب و بد را مي فهمد. از امام صادق(ع) نقل شده كه "بندگان به وسيله عقل، عمل نيكو را از عمل زشت مي شناسند" (23) از امام علي(ع) نقل شده كه فرمودند: "اخلاق نيكو از ميوه هاي عقل است" (24) و "ادب در انسان همچون درختي است كه اصل و ريشه آن عقل است" (25) و "ميوه عقل راستگويي است" (26)
از پيامبر اكرم(ص) نقل شده كه فرمودند:
"جبلت القلوب علي حب من أحسن إليها و بعض من أساء إليها" (27) بدين سان، اخلاق كه بخشي از دين اسلام است، امري فطري است؛ بدين معنا كه پايه ها و اصول اخلاق اموري فطري اند و هر انسان بالغ و عاقلي اين اصول را با عقل فطري خويش درك مي كند. براساس قرآن و احاديث پيامبر اعظم(ص) و اهل بيت(ع) و نيز درك وجداني و عقلي عموم انسانها، انسان برخي امور را بدون كسب و اكتساب و به صورت فطري ادراك مي كند. اين فطريات در سه محور اعتقادات، اعمال و اخلاق مي گنجند. از سوي ديگر، دين اسلام كه دين همه پيامبران الهي است، بر پايه همين سه محور سازمان يافته است. مقصود از فطري بودن دين اسلام اين است كه خداوند متعال، معرفت پايه ها و اصول اين سه محور دين را در فطرت انسان نهاده است. از همين روست كه در برخي احاديث، دين خدا و اسلام مصداق فطرت مطرح شده در آيه "فطرت ا... التي فطر الناس عليها" دانسته شده است. سيوطي از پيامبر اكرم(ص) نقل مي كند كه مقصود از فطرت در آيه بالا دين خداست (28) و از امام صادق(ع) نقل شده است كه مقصود از فطرت در آيه بالا اسلام است (29). مقصود از فطري بودن اسلام، فطري بودن پايه هاي سه گانه آن است. از اين رو، در حديث اخير امام صادق(ع) پس از آن كه فطرت را به اسلام تفسير فرمودند، در ادامه فطري بودن اسلام را به فطري بودن اساس اعتقادي اسلام، يعني توحيد بازگرداندند:
"فطرهم ا... حين أخذ ميثاقهم علي التوحيد" (30)
معرفت خدا و توحيد كه اساس دين اسلام است، فطرت اعتقادي همه انسانهاست. اما گذشته از فطرت اعتقادي، انسانها داراي فطرتهاي عملي نيز هستند. در احاديث نقل شده از پيامبر نماز و عبادت خدا از مصاديق فطرت ذكر شده است: "الصلاة و هي الفطرة" (31) انسان پس از شناخت خدا و ايمان به او و با عقل فطري در مي يابد كه بايد خداي خويش را پرستش كند، هر چند نوع پرستش را نمي داند. از همين روست كه وقتي به مدعي پيامبري و رسالت برخورد مي نمايد، در سخنان او دقت مي كند تا اگر حقانيتش اثبات شد، نوع پرستش خدا را از او بپرسد. بنابراين، اصل پرستش امري فطري است و جزو فطريات عقل انسان است و آدمي با استفاده از عقل فطري لزوم پرستش خداي اثبات شده را ادراك مي كند. در برخي از احاديث پيامبر(ص) بعضي از امور مربوط به نظافت و پاكي همچون كوتاه كردن ناخنها و شارب و نيز مسواك كردن از فطريات برشمرده شده است (32) اين امور از فطريات عقل است، زيرا انسان با عقل فطري خود خوبي نظافت را درك مي كند. در برخي احاديث نقل شده از پيامبر(ص) كارهايي مثل غسل جمعه، كوتاه كردن شارب، بلندكردن محاسن و نيز برخي عبادات مثل زكات، از فطريات اسلام برشمرده شده است (33) منظور از فطريات اسلام، احكام و عباداتي است كه از اسلام جدا نمي شود و از ويژگيهاي ذاتي اسلام هستند، به گونه اي كه علامتهاي يك مسلمان شمرده مي شوند. نقل شده است كه زن عثمان بن مظعون از شوهرش نزد پيامبر(ص) شكايت برد كه او دايم در حال نماز و روزه است و به خانواده توجهي نمي كند. پيامبر اكرم(ص) ناراحت شد و به عثمان فرمود:
"لم يرسلني ا... تعالي بالرهبانية و لكن بعثني بالحنيفية السهله السمحة... فمن أحب فطرتي فيستن بسنتي و من سنتي النكاح (34) در اين حديث و احاديث مشابه، دين حنيف سهل و ساده و به دور از رهبانيت، فطرت پيامبر يا فطرت دين پيامبر(ص) برشمرده شده است. حاصل آن كه اساس دين اسلام، يعني معرفت خدا و توحيد و نيز عبادت خدا و پاكي روح و جسم، اموري فطري هستند و انسان براساس خلقت اوليه خود و نيز عقل فطري قادر به فهم آنهاست. در واقع، فطريات اعتقادي و عملي اسلام و انسان يكي است، زيرا توحيد و عبادت و پاكي هم از فطريات اسلام است و هم از فطريات انسان.
2 - انتظار
انتظار گاهى به معناى احتياج است و گاهى به معناى توقع و انتظار به معناى احتياج قبل از رسيدن به دين و دين باورى است و انتظار به معناى توقع بعد از پذيرش دين استيعنى بعد از آن كه انسان دين را پذيرفت چه توقعى مىتواند از دين داشته باشد . اگر انتظار به معناى احتياج باشد معناى آن اين است كه انسان نيازهايى دارد و دين درصدد تامين آن نيازها است اما همانطوريكه عطش بر دو قسم استبعضى عطش و تشنگى ها كاذب است و بعضى صادق و تشخيص عطش كاذب از عطش صادق بر عهده پزشك متخصص و طبيب حاذق است و يا هم چنان كه فجر بر دو قسم است فجر صادق و فجر كاذب كه فجر كاذب وقت نماز صبح نيست و فجر صادق وقت نماز و عبادت است و تشخيص فجر صادق از فجر كاذب بر عهده منجم و اخترشناس ماهر است، هم چنين انتظارات انسان نيز بر دو قسم است، انتظارات صادق و انتظارات كاذب، انتظارات و تمنيات كاذب به تعبير قرآن، امنيه هايى هستند كه شيطان آن ها را به انسان القاء مىكند و انسان را با آنها سرگرم مىكند «و لامنينهم» (35) انتظارات صادق انتظاراتى هستند كه با واقعيت وجودى انسان هماهنگ وسازگار باشد، مثل اين كه در دعاها مىخوانيم خداوند «غاية المنى (36) و غاية آمال العارفين» (37) است و يا راهيابى به بهشت كه از انتظارات انسان است در پرتو ايمان و عمل صالح حاصل مىشود نه اين كه به تعبيرى از امانى انسان يا اهل كتاب باشد «و ليس بامانيكم و لا امانى اهل الكتاب» (38) با توجه به اين دو نوع انتظار براى بشر، انسان شناس و طبيب حاذقى لازم است تا انتظارات صادق را از انتظارات كاذب تميز دهد و به انتظارات صادق پاسخ دهد . آن چه مشخص و مميز اين دو نوع انتظار است دين الهى است كه تمنيات كاذب را از صادق جدا و راه تحصيل انتظارات صادق را به انسان مىآموزد . برخى انتظار بشر از دين را به سر رجوع انسان به دين معنا كرده، چنانكه در گذشته متكلمين مىگفتند چرا انسان بايد به دين رجوع كند .
استادجوادی آملی انتظارات صادق انسان رادو قسمت می داندوبرای هرکدام تعریفی دارند: 1 - انتظارات اصلى كه در محور اعتقادات است، انسان بايد حقيقتخود را بفهمد و بشناسد، مبدء آفرينش را بشناسد بايد بداند مكتبى و دينى لازم است كه حقيقت انسان را به او بفهماند، مبدء آفرينش را به او معرفى كند، اسماء و صفات و اوصاف جلال و جمال حق را براى او تشريح كند، كيفيت رابطه انسان با خدا را بيان كند و مانند آن .
2 - انتظارات فرعى: امورى از قبيل انتظار تامين اقتصاد جامعه انسانى و بهداشت آن، انتظار مسائل اخلاقى و مانند آن از انتظارات فرعى انسان است طبق نقل تحف العقول، مردى كه لباس تميزى پوشيده بود و با ظاهرى موقر وارد مدينه شده بود، مسلمانان صدر اسلام وقتى آن مرد را ديدند، برخى گفتند: «ما اعقل هذا الرجل» عجب آدم عاقلى است پيامبر اكرم (ص) فرمود: «مه ان العاقل من وحدالله» فرزانگى و عقل به لباس تميز نيستبلكه فرزانگى به اهل توحيد و موحد بودن است . اين كه گفته شد انتظار اصلى ما اعتقاد است و به تبع او اخلاق و بهداشت و اقتصاد براى اين است كه انسانى كه باور كند همواره در پيشگاه خدايى هست كه از درون و بيرون او آگاه است، از خود انسان به حال او آگاهتر مىباشد و اين آگاهى را جايى ضبط مىكند كه زوال ناپذير است و محصول اين آگاهى در عالمى ظهور مىكند كه درك آن بسيار مشكل است، در برابر صاحب اين آگاهى چارهاى جز تسليم محض چيز ديگرى نيست، انسانى كه اعتقاد به معاد پيدا كند و بداند كه قيامت ظرف ظهور عين حقيقت دين است - قيامتى كه درك حقيقت آن به اندازهاى دشوار است كه خداوند در قرآن فرمود: «و ما ادريك ما يوم الدين × ثم ما ادريك يوم الدين» (39) قيامتى كه تا انسان به مقام فنا و به مقام انسان كامل نرسد، حقيقت آن را درك نمىكند، قيامتى كه آسمان و زمين شكن است «ثقلت فى السموات والارض لاتاتيكم الا بغتة» (40) قيامتى كه وجود عينى دين در آن تحقق پيدا مىكند - يعنى مسائل اخلاقى و اقتصادى و بهداشتى و مانند آن براى او حل مىشود و احدى حاضر نيست ظلم و احتكار و تورم شيوه زندگى خود قرار داده و خود را به آنها آلوده نمايد (41)
3 - انسان و حقيقت او
بعد از تعريف دين و بيان حدود آن و هم چنين انتظار و معنا و اقسام آن به مسئله انسان و چيستى او به عنوان جزء سوم مركب موضوع بحثيعنى انسان و دين مىپردازيم . معرفت چيستى و هستى انسان و چگونگى وجود آن كه مركب از جسم و روح است و شناخت تجرد روح و چگونگى پيوند آن با جسم مادى و آگاهى به كمال اصيل انسانى و راه ميل به آن و رهبرى و راهنمايى به سوى آن و انواع روابط وى با نظام هستى و آنچه در آن هست و امثال آن از مسائلى هستند كه در حوزه مربوط به شناخت انسان قرار مىگيرند . بهترين راه براى تشخيص اين امور و اصول، استفاده از كلام انسان آفرين، يعنى قرآن كريم است . زيرا قرآن كه براى هدايت انسان و تكامل او نازل شده است، مسائل مزبور را به طور روشن تبيين كرده است . خداوند در قرآن انسان را اولا سراسر فقر و نياز معرفى كرده و او را عين ربط و فقر مىداند، هستى او به حق وابسته است «يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحميد» (42) وقتى انسان خود را فقير و عين ربط يافتخداى خود را كه عين غناء و بىنيازى استخواهد شناخت چرا كه «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (43) و ثانيا وى را خليفه خود مىخواند و انسان براى ناختخدا بايد خليفه او را بشناسد و از راه شناختخليفه مستخلف عنه را بشناسد . قرآن كريم كتاب وجودى انسان را در دو مقام تدوين كرده است: 1 - اولا از هويت انسان سخن مىگويد و او را بر خلاف منطقيين كه وى را حيوان ناطق مىداند «حى متاله» معرفى مىكند يعنى زنده كه حيات او در تاله تجلى دارد و تاله همان ذوب در ظهور الهيت است اين هويت انسان غير قابل تبديل است زيرا در احسن تقويم و زيباترين صورت آفريده شده است نه خداوند او را تغيير مىدهد و نه غير خداوند قدرت تغيير او را دارد «لا تبديل لخلق الله» (44) قرآن انسان را به گونه اى معرفى كرده است كه بداند از كجا آمده است و پس از اين به كجا مىرود و در اين چند روز دنيا چه بايد بكند .
2 - گوهر ملكوتى انسان كه «حيات و تاله» است چگونه بارور و شكوفا مىشود و راه رسيدن وى به كمالات انسانى كدام است . شرايط سهولت و موانع صعوبت طى طريق چيست همراهان دينى راه چه كسانىاند و رهزنان آن چه گروهى؟ و بالاخره انسان موجودى است كه از فطرت برخوردار بوده و امانتدار الهى و داراى عقل و ادراك است كه بايد گوهر وجودى خود را شكوفا كند و سعادت او در شكوفايى گوهر وجودى اوست و اين گوهر وجودى با ارائه برنامه از طريق انسان شناس واقعى يعنى خداوند شكوفا مىشود .
فصل سوم: روش هاى تعيين انتظار بشر از دين
بعد از بيان مبادى تصورى بحث، بايد به تبيين روش هاى تعيين انتظار بشر از دين بپردازيم . براى تعيين انتظار بشر از دين توسط دانشمندان روشهاى مختلفى ارائه گرديده است و گفته شده كه آيا در حل مسئله بايد به روش درون دينى تمسك شود يا روش برون دينى نيز ضرورت دارد و روش برون دينى كدامند آيا روش عقلى استيا تجربى و يا شهودى و يا تاريخى . ما برای تبیین وحل اين مساله از روش فطرت شناسی وانسان شناسی یاهمان عقل فطری که بانگرش درون دینی وبرون دینی موردبررسی قرارمی گیرداستفاده كرده و تحت عنوان تبیین انتظار بشر از دين ازراه فطرت شناسی بحث خواهیم کرد .
جايگاه بحث انتظار بشر از دين در علم كلام به بحث نبوت مربوط است . بدين صورت كه در بحث نبوت، اصل ضرورت نبوت و نياز انسان به وحى با دلايل عقلى اثبات مىشود و سپس فوايد بعثت مطرح مىگردد پس از آن به اشكالات مرتبط به نبوت پردازش مىشود . اجمال دليلى كه براساس آن اثبات مىشود، نزول وحى و بعثت ضرورت دارد تا انسان از طريق آن به سعادت واقعى و حقيقى خود نائل شود، با اين مقدمات تبيين مىشود .
الف: آفريدگار انسان خداى عليم و حكيم است كه او را براى مقصد و هدفى آفريده است .
ب : انسان يك حقيقت جاودانه است و بايد در صراط مستقيم به سوى ابديتحركت كند تا از اين راه سعادت ابدى خود را تامين كند و اگر در اين راه دچار خطا شود، دچار شقاوت و محروميت از سعادت ابدى مىشود .
ج : به لحاظ اين كه انسان مخلوق خداى عليم وحكيم است، فقط خداوند به حقيقت انسان و ابعاد وجودى او و نيازهاى وى واقف است و احدى غير از خداوند از حقيقت انسان و نيازها و انتظارات واقعى او وقوف و آگاهى ندارد .
د: چون غير از خداوند احدى به انسان و ابعاد وجودى و نياز او آگاه نيست ، هيچ كس توان آن را ندارد ، انتظارات او را برآورده سازد و اگر هم بخواهد در اين راه قدمى بردارد، به لحاظ اين كه معصوم نيست، دچار اشتباه شده و با فراهم كردن زمينه هاى سقوط انسان موجب محروميت ابدى انسان مىشود و سقوط و محروميت ابدى با عنايت و حكمتخداوند سازگار نيست . از اين رو خداوند برنامه هدايت انسان را خود تنظيم و آن را براى بشر معصوم نازل مىكند و وحى آور معصوم را ارسال مىكند تا كتاب منزه و معصوم را در اختيار انسان قرار دهد و بشر با پيمودن آن راه و برنامه مصون از گزند سهو و نسيان و خطا ، زندگى را خود شكل داده و در نتيجه به سعادت حقيقى نائل شده و به مقصد كه لقاء الهى است، برسد و در پرتو لقاء خداوند از سعادت جاودانه بهرهمند گردد . اين برهان كه اجمالا بيان شد اين حقيقت را اثبات مىكند كه بين عمل انسان به برنامههايى كه در زندگى اجراء مىكند و بديتسعادت مندانه او رابطه برقرار است و چون شئون زندگى انسان از گستردگى برخوردار است، دين هم از شئون و برنامه گستردهتر برخوردار است و انسان از اين جهت كه داراى بعد اعتقادى و اخلاقى و حقوقى و فقهى است و هم چنين نيازمند به برنامهريزى پس دين هم بايد مشتمل بر همه اين ابعاد بوده و علاوه بر تامين نيازهاى اعتقادى و اخلاقى و فقهى ، برنامهريزىهايى در ابعاد مختلف زندگى داشته باشد تا انسان با استفاده از آن ها به سعادت ابدى نائل گردد . مرحوم خواجه نصير طوسى در اشارات در توضيح مطالب بوعلى سينا «رحمه الله» در مسئله نبوت عامه مطلبى دارد كه شايسته توجه است . توضيح مطلب آن كه بوعلى سينا مىگويد: انسان براى تامين نيازمندى هايش از جهت قانون و به منظور سامان دادن به زندگى اجتماعى نياز به دين دارد و به عبارت ديگر : انسان از اين جهتبه دين و وحى و نبوت احتياج دارد تا زندگى دنيوى آن ها را تنظيم كند . مرحوم خواجه اين سخن كه «انسان براى سامان دادن به زندگى دنيوى نياز به وحى و نبوت دارد» را مورد نقد قرار داده و مىگويد: دين و وحى فقط براى تنظيم زندگى دنيوى نيست، زيرا بسيارى از جوامع و افراد بدون دينى هستند كه بدون دين زندگى دنيوى خود را سامان داده و نيازمندى هاى خود را در اين بعد تامين مىكنند، مكتب هاى مادى و الحادى نيز مىتوانند با تنظيم مقررات، اسباب رفاه و آرامش نسبى و نظم جوامع را فراهم كنند . از اين رو بايد استدلال و برهان بوعلى (ره) را تكميل كرد . در تكميل سخن ابن سينا (ره) مىگويد: دين فقط براى رفع هرج و مرج از زندگى دنيا و تنظيم امور مادى نيستبلكه دين براى اين آمده تا زندگى انسان را به گونهاى تنظيم كند كه صلاح معاش و معاد عامه مردم تحقق يابد يعنى هم زندگى دنيا و معاش عموم مردم سامان يابد و هم زندگى آخرت و معاد آن ها ، اما به اين صورت كه زندگى دنيا هماهنگ با آخرت او سامان پيدا كند . و به عبارت ديگر: انسان در پرتو برنامه دين به دنياى حسنه و آخرت حسنه نائل شود نه اين كه انسان دنيا و آخرتش بدون وصف حسنه شكل دهد . (45) از آن جهت كه وحى و نبوت وسيلهاى است كه انسان در پرتو آن به سعادت دنيا و آخرت نائل مىشود . مؤمن دين شناس دين باور از خدا حسنات دنيا و آخرت را طلب مىكند و در مقام نيايش مىگويد : «ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الآخرة حسنة» (46) خدايا در دنيا و آخرت به ما حسنات اعطا كن . حسنات دنيا همانا داشتن نظام اقتصادى و مالى سالم، نظام سياسى و اجتماعى سالم، وجدان كارى و نظم، رفيق و مصاحب خوب، معلم خوب، توسعه در معيشت، اخلاق خوب ، امانت و عدالت و مانند آن است و حسنات آخرت همانا، رضوان الهى و راه يافتن به بهشتخواهد بود . امام صادق (ع) در بيان حسنات دنيا و آخرت فرمودند: «رضوان الله والجنة فى الآخرة والسعة فى المعيشة و حسن الخلق فى الدنيا» حسنه آخرت، رضوان خدا و بهشت است و حسنه دنيا، توسعه در معيشت و اخلاق خوب . و در روايت ديگرى فرمودند: «والسعة فى الرزق والمعاش و حسن الخلق فى الدنيا» حسنه دنيا توسعه در رزق و معيشت زندگى و حسن خلق است و در روايتسومى، «حسن الصحبه» يعنى داشتن مصاحب خوب، نيز ذكر شده است . با توجه به برهان عقلى و روايات نقلى، استفاده مىشود كه دين با ارائه برنامه مىگويد كه ما زندگى دنيا را با لحاظ آخرت تنظيم كنيم تا هم دنياى انسان حسنه باشد و هم آخرت او .
پي نوشت ها :
1.سخنرانى دكتر احمد احمدى در كانون انديشه اسلامى، مورخ 8/8/80.
2.همان، مورخ 23/7/80.
3. كافرون(109) آيه 6.
4.نشريه حكومت اسلامى، ص23.
5 .مرتضى مطهرى، امدادهاى غيبى در زندگى بشر، ص26.
6 . روم(30) آيه 30.
7. محمدتقى شريعتى، فائده و لزوم دين، ص39.
8 . مجله نقدونظر، شماره 6، ص33.
9. بقره(2) آيه 187.
10.مائده(5) آيه 5.
11. انفال(8) آيه 24.
12. ايدئولوژى، جان پلامناتس، ترجمه عزت الله فولادوند، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، ص98 - 109 .
13 . سوره جاثيه، آيه 23 .
14 . سوره اسراء، آيه84 .
15 . سوره انبياء، آيه23 .
16 . سوره كهف، آيه104 .
17 . سوره مائده، آيه70 .
18 . اعراف، 6 .
19 . فصلت 30، احقاف 13 .
20. لقمان، 25
21. اصول كافي، ج 2، ص 12
22. بحارالانوار، ج 1، ص 99
23. اصول كافي، ج 1، ص 29
24. غرر الحكم، ج 1، ص 339، حديث 1280
25.همان، ج 2، ص 109، حديث 2004
26.همان، ج 3، ص 333، حديث 4643
27.كافي، ج 4، ص 381
28. الدرر المنثور، ج 5، ص 155
29. كافي، ج 4، ص 12
30. اصول كافي، ج 2، ص 12
31. المعجم الكبير، طبراني، ج 11، ص 272
32.مسند احمدبن حنبل، ج 3، ص 6، بحارالانوار، ج 76، ص 68
33.كنزالعمال، ج 7، ص 763، مستدرك الوسايل، ج 7، ص 12
34.كافي، كليني، ج 5، ص 494
35. سوره نسا، 119 .
36 . بحارالانوار، ج84، كتاب الصلاة باب 12، حديث8، ص200 .
37 . اقبال الاعمال، ادعيه شهر شعبان، دعاى كميل، ص222 .
38 . سوره نساء، 123 .
39 . سوره انفطار، آيه18 .
40 . سوره اعراف، آيه187 .
41.انتظاربشرازدین،جوادی آملی،ص 28
42 . سوره فاطر ، 15 .
43 . بحار، ج2، ح22، ص32 .
44 . روم، 30 .
45 . ارشادات والتنبيهات، ج3، ص374 .
46 . سوره بقره، آيه201 .
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}